سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

رویای پاک سپنتا

تمام غمهايت را به جان ميخرم...

قشنگم ، نور چشم تمام غمهايت را به جان ميخرم... تو فقط صداي خنده هايت را به ديگري نفروش ! روزهاي خيلي سخت دوريهامون مي گذره و من هر روز دلتنگ تر مي شم و اين زمان شايد كه براي تو بشه عادت ... خدا كنه كه اون قلب كوچولوت كنار اومده باشه با اين جدايي. ديگه برنامه روزانه شده كه صبح ها بري پيش مامان جون و تا غروب كه من بيام دنبالت، هنوز هم از ديدنم برق شادي مثل ستاره توي سياهي چشمات چشمك مي زنه و غنچه سرخ لبات به گل خنده باز مي شه، غروبها براي اينكه بهت خوش بگذره و جبران مافات بشه مي بريمت پارك، گاهي با من يا با بابا سعيد و گاهي هم سه تاي . از ديدن بچه ها ذوق مي‌كني و فرياد مي‌كشي مدام در حال تقلاي و با ...
31 فروردين 1393

جدایی ....

يكي اينجا ... بي تو ... دل توي دلش نيست شنبه شروع  سركار رفتن ماماني بود و ناگزير من و فرشته آسموني از امروز به مدت 8 تا 9 ساعت از روز رو از هم دور شديم . صبح كه از خواب بيدار شدم و چشم به صورت ماهت افتاد آسمون دل ماماني ابري شد و چشماش باروني .   نديدن تو و كارهاي شيرينت، نشنيدن صدات و نبوسيدنت تنت رو چطور توي اين مدت تحمل كنم ...دلواپسي هام فقط بخاطر دلتنگي هاي تو عزيزم و اينكه خودم از داشتن محرم ميشم وگرنه از نحوه نگهداريت هيچ نگراني ندارم چرا كه مامان جون هيچ كوتاهي در حقت نمي كنه.... از شب قبل تمام چيزهاي كه نياز داشتي رو برات آماده كرده بودم (فرني، سوپ و شير...) ، بعد از اينكه توي خواب شيرين توي بغلم صبحون...
22 فروردين 1393

مسافرت سه نفري

اولين مسافرت سه نفري بود كه با هم رفتيم، البته سال پيش هم زماني كه سه ماه بود و توي دل ماماني با هم رفتيم يزد و خيلي هم خوش گذشت اما اين سفر با وجود شيرين تو صد چندان به من چسبيد، توي اتاق كوچولوي كه پشت ماشين داشتي و ماماني هم مهمونت بود خيلي با هم كيف كرديم و طولاني بودن مسير بخاطر بودن با تو خيلي كوتاه شد. توي سه شبي كه توي اروميه بوديم كلا ماماني رو بجز موقع خواب شبانه و مواقعي كه شير مي خوردي فراموش كرده بودي از بس كه مورد توجه فاميل بودي و دو سه تا مامان جديد پيدا كردي كه هر سرويسي بهت مي دادند واقعا ثناء ‌و مرضيه برات سنگ تموم گذاشتن و سر نگهداريت رقابت شديدي بود و هر ساعت با يه نفر بازي مي كردي. بعد از اروميه هم دو روز ...
15 فروردين 1393

عيدانه ما..... تويي سپنتا

بوي باران ، بوي سبزه ، ‌بوي خاك شاخه هاي شسته،‌ باران خورده پاك آسمان آبي و ابر سپيد برگ هاي سبز بيد عطر نرگس رقص باد نغمة‌ شوق پرستوهاي شاد خلوت گرم كبوترهاي مست نرم نرمك ميرسد اينك بهار خوش به حال روزگار و خوش به حال ما ،‌ كه بهار ما توئي ، با گل قشنگ وجودت، عطر دل انگيز تنت و ترنم ملكوتي صدات، بهاري تر از هر بهاري براي ما و چقدر زيباست وقتي بهار وجودت را در بهار روزگار به تماشا مي نشينم و توي دستام لمست مي‌كنم،‌ بو مي‌كنم و سرشار مي‌شم از هواي پاك عشق تو و خدا را سپا...
8 فروردين 1393
1